پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

پارسا کوچولوی مامان و بابا

اولین سلمونی پارسا

آقا پارسا برای اولین بار توی 2سال و 4 ماهگی به اتفاق خانواده رفتن سلمونی و سلمونی رو روی سرشون گذاشتن. توی این اصلاح آقای آرایشگر اولین معجزه آرایشگریش رو نشون داد و موهای پارسا رو خراب کردن(البته حق داشت با گریه ها و تکونای پارسا بازم خوب بود)   ...
17 ارديبهشت 1392

تولد 2 سالگیت مبارککککککککککککککک

خب ماجراهای تولدت داره به درازا کشیده میشه آقا پارسا . لباس باب اسفنجیت آماده شد توسط خاله صدف و بهارک جون اما  تو اصلا دوستش نداری. یه روز غروب با بابایی و ارشیا بردیمت آتلیه که عکسای تولدت رو بگیری اماااااااااااااااااااااااااااا وقتی وارد آتلیه شدی و لباست رو دیدی گریه کردی و اونجا رو روی سرت گذاشتی و میگفتی باب بده دوسش نداری. .منم کلا انگیزه تولد گرفتن رو از دست دادم. احتمالا دیگه تولدی در کار نیست   بعد که اومدیم خونه گفتم حالا که این همه زحمت کشیدم به زور از تو عکس بگیرم و اینم عکسای اجباری .که با کلک شمع و توی آشپزخونه رفتن شما گرفته شد.   ...
24 بهمن 1391

خدا حافظ پمپرز

الان که ٢ ساله شدم دیگه یاد گرفتم جیشم رو بگم ولی خب گاهی اوقات هم مامانم رو گول میزنم و میرم دستشویی که با شیلنگ دستشویی آب بازی کنم برای همین مامانم لگنم رو گذاشته تو حموم که اونجا جیش کنم منم دیگه نمیتونم آب بازی کنم ولی در عوض با وسایل حموم بازی میکنم تا جیشم بیاد.
24 بهمن 1391

11 ماهگی و آغاز راه رفتن پارسا -تولد2

مامان و بابا تصمیم گرفتن برای پارسا اولین تولدش خاطره انگیز باشه به همین خاطر با دوستای کوچولوش تو نی نی سایت که از موقعی که تو شکم  مامانی بودن آشنا شده بود قرار میزارن که یه تولد خوشگل برگزار کنن واین تولد خوشمل در تهران برگزار شد .البته باید 2 تا تولد دیگه هم برای دو خانواده هم میگرفتن که یکیش با عمه عمو ها  شب قبل از تولد گروهی برگزار شد و تولد بعدی هم در گرگان برای خاله دایی. خلاصه که 3 تا تولد برای  سال اول زندگیت داری پسرم. ضمنا یکی از بزرگترین اتفاقات زندگیت در این سفر تولد (چند رو مونده بود به 11 ماهگیت) افتاد و راه رفتن بود .              &...
16 آبان 1391