پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

پارسا کوچولوی مامان و بابا

9 ماه انتظار و لحظه های اول پارسا

1390/3/2 18:23
488 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی خوش اومدی  الان که این وبلاگ رو برات راه انداختیم دقیقا" ۳ ماه و ۳ هفته از زندگی قشنگت میگذره  ولی من و بابا تصمیم داریم ازروزای اولی که بوجود اومدی خاطراتت رو تا جای که وقتمون اجازه میده  بنویسیم و عکسات رو اینجا بزاریم .

پسر گلم روزی که من و بابایی فهمیدیم تو داری به زندگی دو نفره مون اضافه میشی ۸ سال از زندگیمون گذشته بود  ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹ روز جمعه بود که متوجه شدیم .خلاصه مامان کلی خوشحال شدیم و دوران انتظار ما شروع شد................................

پسرم مامانت ماهی یکبار میرفت دکتر تا صدای قلب کوچولوت رو بشنوه  توی این مدت کتاب بارداری هفته به هفته ارتباط مارو با تو قویتر کرد ودائم تو رو با خوندن اون کتاب تصور میکردیم .

۳۱ تیر ۸۹ رفتم سونو گرافی و متوجه شدم تو پسری .الهی قربونت برم مامان.بابایی تهران بود و از صبح ۱۰۰۰ بار به من تلفن کرد که بچه ام دختره یا پسر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟که بعد از ساعتها انتظار بهش خبر پسر بودنت رو دادم اونم کلی خوشحال شد.  

دیگه من و مامان اشرف همه اش بازار بودیم که وسایل اتاق تو رو آماده کنیم یادت باشه بزرگ شدی باید کلی ازمامان اشرف و بابا نادر تشکر کنی که خیلی تلاش کردن وسایل آسایش تو رو مهیا کنن .(از شیر مرغ تا جون آدمی زاد برات خریدن )

بالاخره ۹ ماه انتظار ما با همه سختی ها و شیرینی هاش به پایان رسید و شمارش معکوس شروع شد.......... وقتی مامانی رو بردن تو اتاق عمل که تو بدنیا بیای دلم نمیخواست منو بی هوش کنن که وقفه ای برای دیدن تو وجود داشته باشه و من با حسی موضعی لحظه قشنگ تولد تو رو دیدم و بعد از دکتر خانوم بوستانی اولین نفری بودم که تو رو توی این دنیا میدیدم وشادی و هیجان زندگی من و بابا شروع شد.

 

اولین حمام پارسا 

اینم عکس اولین باری که حموم کردی پسرم که به اتفاق مامان اشرف و خاله ژیلاو خاله صدف و خودم تشریف بردین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ابوالفضل
1 اردیبهشت 90 18:12
سلام پارسا جون
وبلاگ جدیدت مبارک
به سن الانت مونده تا من پسرم ببینم
برامون دعا کن کوچولو
ممنون عزیزم یی ایشالله به سلامتی پسملیتون بدنیا میاد از الان تبریک میگم